الهام بهروزی
خبر «قتل داریوش مهرجویی و وحیده محمدی فر (همسرش)» تلخ است، مگر نه. ویرانگر بود تا جایی که تأثیر شدیدی بر جامعه داشت و همه نظر خود را در مورد آن داشتند. این خبر قانع کننده بود و بسیاری از هنرمندان و دوستداران این نویسنده و مدیر خلاق امیدوار بودند که این خبر دروغ باشد اما متاسفانه از هر حقیقتی بیشتر صادق است.
داریوش مهرجویی که در 26 آذر 1318 در تهران به دنیا آمد به قول رضا کیانیان یکی از پنج کارگردان مشهور تاریخ سینمای ایران بود! او نویسنده ای بومی و هوشیار بود که در زندگی هنری خود آثار منحصر به فردی چون «گاو»، «افسانه»، «مهمان مامون»، «همان»، «همان»، «لباس نارنجی» نوشت. گوشه ای از دردهای خاموش و زخم های دردناک جامعه به ویژه طبقه فرودست آن. این کارگردان که یکی از چهره های اصلی موج نو سینمای ایران بود زندگی خود را در طبقه فرودست این جامعه آغاز کرد. از این رو با خلق آثاری تامل برانگیز و نگران کننده سعی کرد با بیانی هنرمندانه و ماهرانه دردهای ریشه دار در زیر پوست شهر و طبقات فرودست جامعه را به تصویر بکشد تا ناکارآمدی مدیریت و مبارزه اقشار ضعیف جامعه را به نمایش بگذارد. . جامعه شما در مشکلات متعدد و کشف رنج های اجتماعی و اقتصادی و…
او نویسندهای متفکر بود که اغلب در آثارش چیز جدیدی میگفت، بنابراین دنیای فیلمهایش همیشه برای سینمادوستان جذاب بود. مهرجویی کارگردانی بود که از سانسور ضربه خورد و «قرن» او به خاطر همین موضوع قاچاق شد، تمام زحماتش برای این فیلم به هدر رفت. گرچه او پس از این تجربه تلخ دست از فیلمسازی برنداشت، اما سرخوردگی اش از سینما پس از این اتفاق به نوعی در آثار بعدی اش نمایان شد، اما با این حال حتی در این آثار هم چیز جدیدی و از منظر جامعه شناختی داشت. دید که بخشی از واقعیت است، جامعه ایران و سوژه های آن را توصیف کرد.
مهرجویی در طول بیش از نیم قرن فیلمسازی در کنار خلق شخصیت های ماندگار در سینما، با فیلم های خود بازیگرانی را وارد سینمای ایران کرد که هر کدام ستاره شدند و یا مسیر جدیدی را برایشان گشودند. مانند عزت الله جامی، خسرو شکیبایی، بیتا فرهی، علی مصافو و لیلا حاتمی.
سال ها پیش که حضور در جشنواره های بین المللی چندان مورد توجه نبود، آثار او در جشنواره های معتبری چون ونیز، برلین، کن، شیکاگو و توکیو شرکت کرد و جوایزی را از آن خود کرد. اما بسیاری از فیلم های او سانسور یا توقیف شده اند.
مهرجویی در آخرین گفت و گوی خود با ایسنا با بیان اینکه قصد ساخت فیلم جدیدی را ندارد، ضمن گلایه از برخی تست ها گفت: در مجموع شرایط به گونه ای است که با این قیمت و تورم، پول خرج نمی کند. ساختن فیلم، چون برای ساختن یک فیلم حداقل 10 میلیارد تومان هزینه دارد و در زمان انتشار باید 30 میلیارد بفروشد تا به پول اولش برسد.
وی سپس با بیان اینکه این روزها مشغول نوشتن خاطراتم هستم که در آن چیزهای زیادی از اتفاقات فیلم هایم می گویم، افزود: با وجود همه این اتفاقات می دانم سینما ماندگار خواهد بود. چون جوانان مشتاق فیلم سازی هستند و هر روز جلو می آیند. سینما برای تماشای مردم است و به همین دلیل است که در سال های اخیر سینماهای زیادی ساخته شده است. هر چند حیف که وقتی سینما کم بود چیزی نمی ساختند اما حالا که وضعیت سینما به اینجا رسیده این همه سالن سینما ساخته شده است.
مهرچایی یکی از کارگردانانی بود که همواره به تهیه آثار اقتباسی توجه ویژه داشت. هرچند خودش هم باور نداشت که کارش اقتباسی است. او در مصاحبهای گفت: «وقتی همه با من صحبت میکنند، مدام میگویند که شما سازگار شدهاید. اما اسم این اثر اقتباسی نیست و اسمش هم اقتباسی نیست. اقتباس این است که داستان را مرحله به مرحله در تصویر تکرار کنید. به این می گویند یکسان سازی. این اصطلاح جدیدی است که همه بزرگان سینما از گدار تا فلینی، حتی برگمان، بونوئل، هیچکاک، جان فورد و… داستان را از جایی که کارگردان فیلمنامه نوشته یا ساخته است، گرفته اند.
من یکی از کسانی هستم که انجام می دهند. همانطور که گفتم این اثر اقتباسی نامیده نمی شود و نام آن مالکیت یا تملک است; یعنی شما واقعاً کار را دوست دارید و می فهمید که برای شماست، آن را می گیرید و به هر شکلی که می خواهید تغییرش می دهید. در کار من معمولا آن داستان هایی که از افراد دیگر می گیرم تبدیل به یک داستان دیگر، یک فلسفه دیگر، یک ایده دیگر شده است، این مسائل برای شما مهم است که ببینید چگونه این کار را انجام دهید و این دو را به هم وصل کنید. به عنوان مثال، سلینجر می تواند این دو داستان را با هم ترکیب کند و از آن رمان بسازد. پس این یک اثر دیگر است. اکنون مد شده است که منتقدان ما مدام از واژه اقتباس استفاده کنند. اما این سازگاری نیست. این یک تشنج و یک رویه رایج است.»
این کارگردان در ادامه این گفتگو از علاقه خود به ادبیات گفت و خاطرنشان کرد: از دوران جوانی پیگیر ادبیات دنیا و کشورها بودم. از کتابفروشی خیابان خود رمان اجاره می کنم و می خوانم. به تحصیل ادامه دادم، وقتی خارج از کشور بودم، تمام رمان ها و کتاب های فلسفی را که به زبان انگلیسی و فرانسوی بود جذب کردم، همه را خواندم و می دانستم چیست. برخی داستان ها ساختار و شخصیت هایی دارند که مناسب ایران است. مثل «خانه عروسکی» که تبدیل به فیلم «سارا» شد یا داستان فرنی و زویی اثر سلینجر و داستان دیگری به نام «ال» که آن را کنار هم گذاشتم و آن را به یک داستان، ایده و موقعیت جدید تبدیل کردم.
بی شک داریوش مهرجویی با این پیشینه هنری برجسته از محبوبیت و شهرت وصف ناپذیری در سینمای ایران برخوردار بود و هیچکس فکر نمی کند روزی خبر قتلش را بشنود. در واقع این مرگ حق او نبود. مرگ که جمله معروف «من آرزو دارم در یک قلعه قرون وسطایی بمیرم» را در فیلم «همان» که یکی از معروفترین ساختههای اوست به ذهن متبادر میکند. انگار پیش بینی کرده بود که چگونه خواهد مرد. به هر حال اینطور نبود و اخراج او از سینمای ایران ضایعه دردناکی است. انگار یکی از چراغ های بزرگش خاموش شد، سینمای ایران تاریک شد!
در واقع قتل این کارگردان معروف و همسر جوانش در شامگاه شنبه 22 مهرماه ساعت 20:30 که شهر همچنان بیدار و گوش شنونده است فاجعه بزرگی است که باید هر چه زودتر فاجعه بزرگ روشن شود. .
در بخشی از متن این پیام که از سوی خبرگزاری ایسنا منتشر شده، آمده است: «هیجان عجیب و باورنکردنی برای سینما و کل فرهنگ ایران، داریوش مهرجوی، محقق بزرگ و پدر سینمای ایران، وحشیانه بود. غروب شنبه به همراه همسرش به قتل رسید چرا یک پیرمرد 80 ساله و همسرش اینگونه در امن ترین مکان خانه خود کشته می شوند؟
جنایت در هر کجای دنیا ممکن است اتفاق بیفتد، اما این حق مردم است که حقیقت را در کوتاه ترین زمان ممکن بدانند، به ویژه در رابطه با هنرمندان و شخصیت های مشهور آنها. از پلیس امنیت به عنوان حافظان اصلی شهروندان تقاضا داریم تا با توجه به دوربین های نصب شده در محل سکونت و حفاظ بیرونی ساختمان در ساعات آینده نسبت به تعیین ابعاد این فاجعه بزرگ در اسرع وقت اقدام و از آن جلوگیری شود. هر شایعه ای از ظاهر شدن!”
همزمان با اعلام روابط عمومی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی تاجیکستان، این وزارتخانه نیز برای روشن شدن ابعاد قتل داریوش مهرجویی و همسر جوانش آغاز به کار کرد و جلسه فوقالعادهای با حضور این موسسه وزیر طبیعی است که قتل این کارگردان و نویسنده برجسته سینمای ایران یک مورد عادی محسوب نمی شود. همچنین به دنبال اتفاقاتی است که در یک سال گذشته برای این کارگردان و خانواده اش رخ داده است. از تهدید جان آنها گرفته تا سرقت اموال شخصی آنها. ظاهرا چندی پیش وحیده محمدی فر در پیامی در صفحه شخصی خود از تهدید به مرگ خود و همسرش خبر داد و در این پست نوشت: امشب فاجعه بود… ساعت 8… رسیدم به بدانید زندگی من و شام چیست.» همسرم خواب بود… بیرون بودیم… خانه ساکت بود… دیدم سگمان چیلی با صدای بلند پارس می کند… احساس خطر کردم… بلافاصله آشپزخانه را قفل کردم. در… بعد دیدم چیلی رفت جلوی در ورودی خونه… عصبانی شد… رفتم دیدم پشت شیشه مات پنجره یه نفر چسبیده بود به در، درب. … اول فکر کردم شوخیه… گفتم تو کی هستی؟ چیزی نگفت… گفتم هی تو کی هستی؟… حرف زد و ناگهان چاقو را از پشت سایه روشن پنجره نشان داد… گفتم الان زنگ می زنم به 110. .. گفت زنگ بزن اما تو را درک می کنم… لهجه ایرانی نداشت…
بلافاصله با نگهبان روستا تماس گرفتم… رفتم اما طرف فرار کرده بود… اما او مرا با چاقو تهدید کرد… چند بار دزدی شدیم… از گوشی تا لپ تاپ و البته. دو زنگ با نام و عکس داریوش مهرجویی و بهرم رادون برای پروژه سنتور دو چند سال پیش… اینجا اعلام میکنم خرید و فروش این دو سنتور غیر قانونی و دزدی است…
اینها هیچی… اما من… همسر داریوش مهرجویی، پیشکسوت هنر کشور، مرد ناشناس مرا با چاقو تهدید می کند؟! بعد می گویند نژادپرستی؟… کمپین می کنی؟… دامن تو را هم می گیرند. من از دولت می خواهم که به ما کمک کند … زیرا به نظر می رسد در این شهر هیچ اتفاقی برای آنها نمی افتد … یعنی کاری از دستشان بر نمی آید. من هنوز هم همان رنگ گچ هستم… اما از آن گذشته ام…»